- پیس اندام
- دارای پیسی مبتلابه برص مبروص
معنی پیس اندام - جستجوی لغت در جدول جو
- پیس اندام
- مبتلا به مرض پیسی، کسی که اندامش لکه های سفید از مرض پیسی دارد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پهن تن عریض جثه پهن بر
آنکه پیش اندازد آنکه سبقت دهد، کسی که بجلو راند، پارچه ای که در وقت طعام خوردن بروی زانو گسترند دستار خوان: یک عدد صراحی نقره مملو از رواح ریحانی... با پیاله طلا و پیش انداز زربفت از پی او فرستادند، رشته جواهر که زنان از گردن آویزند و در پیش سینه قرار دهند
آن که اندام وی سپید و تابان باشد
جوانی که دارای سینه پهن و کمر باریک باشد
کسی که بدنش مانند نقره سفید باشد، سیم تن، سیم بدن، سیمین بدن، سیم بر، سیمین بر
کسی که قد و قامت زشت دارد
ذخیره، اندوخته، نهان کرده، پس دست
قد و قامت زشت، بی تناسب، ناهموار
پس افکند، پس افکنده، اندوخته، ذخیره، در علم اقتصاد پولی که از صرفه جویی در هزینه برای روز مبادا ذخیره کنند
نامتناسب، ناموزون